معرفی وبلاگ
ما می توانیم اگر اراده کنیم
دسته
فیدها
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 74208
تعداد نوشته ها : 85
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
GraphistThem252

بنام آفردیگار یکتا

عالمی را در حقیقت می توان دید

ولی حقیقت گوهری است بی نظیر

همه عالمیان آنرا می شناسند،دوست می دارند

ولی یک گروهی از آن دورند

چون خود را آلوده کرده اند

وقتی آلودگی در انسان وارد شد و آنرا پاک نکردی زود فراگیر می شود

وقتی وجودت را تسخیر کرد رهایی از آن هر لحظه سخت تر و مشکل تر می شود

آلودگی مانع دیدن حقیقت و درک آن خواهد شد

..... چند هفته ای است که دانشجویان غرب بر علیه سردمداران پلید و روغگوی خود تظاهرات و تحصن راه انداخته اند

و این هم زمان شده است با یک مشت ناپاک بنام سلبریتی و مزدور که در آنجا با این دانشجویان حقیقت در افتاده اند

آنها پرچم کفر را آتش می زنند و این از خود راضی های بی خود پرچم حقیقت را

آنها پایان دادن به جنایت علیه بشریت در غزه را خواهان اند و اینها کمک به شرارت و ظلم و جنایت اسرائیل کودک کش

.... واقعا باید درود فرستاد بر عالم حقیقت بین آیه الله حائری شیرازی ره

تمام پاکان جهان از ما

و تمام ناپاکان جهان از شما

اگر پاکانی در ممالک شما باشد به ما خواهند پیوست

و اگر در خانه ما ناپاکی باشد حتما به شما خواهد پیوست...

صف ناپاکان روبروی صف ناپاکان

انتخابی دلخواهانه

اما نه آسان برای ناپاکان

دسته ها : مناسبت روز,دلنوشته ها,علی اکبری(آج),تحلیل روز
1403/2/13 16:28

یا دادگر سبحان

بی درد نباشید که بُعد از دست دهید ،چون در تنفس حرکت از بی حرکتی است آنگاه رفتن به انتهای تحرک.

جای دهید راه را آنگاه در پی نشان باشید، این نیست مگر آسایش یافتگان به درد و ابتلائات.

ماه در آنسوی کرانه در تاریک نمانده است، این با تو حرف و سخن کم نخواهد داشت، فهم آن کم نیست برای آنان که در ظلمات خود غرق باشند.

آنسوی دریا بی خشکی نیست، این قابل درک است برای آنان که کنارها را بهتر رفته اند تا ساحلها.

مرگ آن بچه قورباغه چقدر تو را بخود آورد؟ ما را در کدامین بی انتها سرگرم کرده اند که نشناختیم کشتار بی رحمانه کودکان باریکه.

رگبار آتش است یا خط سرخ جاودانگی،موج کدامین برخورد تو را چنین مرگ آلود نشانده بی نشان و ناحرکت غلیظ.

فردا دیر است اگر امروز را درک نکرده باشید، ما در آنسوی غبار نگاه نکردیم زیر پاهای مردم.

وای از آنچه در تنگه بی سامان گذر، نادیده انگاشته است دیدار برادر، شما در خواب نمانده باشی،کاروان به مقصد است دیروز بی وفایی.

ماری زهراگین در جلدی زیبا، این وصف دنیای زرنگاری است چون طوق در گردن جهانخواه.

مادرم ای وطن بی تن، جان مایه ما، کاه را در کدامین باد سوی آشغال فرستاده اند بی سران کله کوهی.

راهم دهید، هر چند دور است نشان، جاده را علامت کنید تا هدف نزدیک باد.

.... مهربانه مُهر زدید بر سند موت بنده، انگار سالهاست انتظار این قهرمان کشی دیار بود پیدا.

راه نیافتم آنچه را، راه ندیدم؛ بند شدم آنچه را، در بند خود بافتم.

بنام یاور حق پرستان

می توان سبعویت را دید

می توان فاجعه را شنید

می توان چیزی را احساس کرد که سختی در نهایت رسیده

اما درک درد و رنج انسانهای غزه را چه کسانی می فهمند

مرفعین بی درد

یا مستضعفین رنج دیده

آن کارگری که از دریافتی ماهانه خود می زند تا 250 هزار تومان به مردم آنجا کمک کند!

درک جای مردان مرد بودن هم مشکل است

تا چه نتوان شدن...

یا رحمان قبل از ازل

نوشتن را در پی نوشتم

گفتارم را هم آنجا نوشتم

دیدنها را هم باز نوشتم

شنیدنها را همراهش نوشتم

احساها را اضافه نوشتم

غم و اندوه را کم نوشتم

شوق و شادی را تمام نوشتم

خشم و غضب را چرا نوشتم

مرگ عزیزان را چون نوشتم

فراق را در بد تنگنا نوشتم

جسیم را با بسیم لب نوشتم

استرس را با قلم زرد نوشتم

جنگهار با نی تر قرمز نوشتم

آرامش را مداد آبی نوشتم

فراموشی را هیچگاه نه نوشتم

ترس رابا وحشت لرزان نوشتم

شگفتی خویش را با تعجب نوشتم

غرور خویش را با تفرعن نوشتم

سربلندی خود را با محبت نوشتم

امید را با عشق به آینده نوشتم

حسادت را برای همه نه نوشتم

بی عدالتی را با بی میلی نوشتم

گناه را با تاسف بسیار نوشتم

حقارت را با دلخوری نوشتم

..... چگونه سرنوشتم را نوشتم

سرنوشتم را سبز نوشتم؟

یا منان

فاصله را کم کن

تا عمق را ببینی

آنچه ناپیداست آن بینی

شاید نکو دانی که دید عمیق

بسیار رازها آشکار کند در دید

در کانون جمع است ذرات بسیار تنگ

هر چه رفتی پس تر شد آن کم رنگ

وقت را غنیمت شمار تو در هر لحظه

شاید ناید بدست تو کمتر در هر لحظه

مرکز را تو رها نکن بی مراد گردی

فکر جای دیگر مکن زار بی راد گردی

......

وقتی دور کعبه می گردیم هرچه فاصله را بیشتر کنیم فاصله بیشتری برای هر طواف باید طی کنی مسلم کسی هم نگفته چون برای طواف خود مدت طولانی و فاصله بسیاری طی کردی پس بیشتر برد کردی چون خود از کانون گردش فاصله گرفته ای

در کمترین فاصله کمترین حرکت بیشترین سود .....

زمان هم دارای یک کانون و مرکز است که هرچه از آن فاصله می گیریم اعمال ما رقیق تر شده و پاداش آن کمتر است عین مسجدالحرام و کعبه که یک کانون مکانی است

در کانون زمانی وقتی نگاه کنیم ماه رمضان مثل مسجدالحرام می شود و فاصله ما تا کانون کمتر است پس وقتی می گویند در این ماه وقتی شما کار خوبی را انجام می دهید ثواب بیشتری دارد از این منظر است که شما نزدیک کانون زمان شده اید

و همانطور که مسجدالحرام حرمت دارد و ثواب در آن چندبرابر دیگر مکانهاست و ....

رمضان در زمان چنین است

و کانونی که مسجد الحرام را چنین محترم کرده کعبه است

و کانونی هم که ماه رمضان را چنین محترم نموده لیله القدر است

و وقتی یک شب را الف شهر گفته اند چون شما در کانون زمان قرار گرفته اید و اگر برای این کانون زمان یک مکان مقدس را مثل مسجداحرام یا مسجد و ..... هم پیدا کنید شما در هردو بیشترین بهره را خواهید برد

در این ماه ثواب بسیار است و در کانون آن طی کردن یک عمر نهفته است

در دیگر زمانها عمر ما برای یک امر خیر و یک ثواب باید بسیار طی شود اما در رمضان چنان این امر سرعت می گیرد که برای عقل باور پذیر نیست و وقتی در شب قدر هستیم کانون زمان در نزد ماست پس آنرا نیک بدانید و قدر بدانیم و طی کردن زمان را با عقل خود مقیاس نکنیم و وزن دادن در ادراک ما نمی گنجد تمام ......... تمام

X